به یاد داشته باشید "این یک آزمون زبان است، نه یک تست حقیقت"
در یکی از مدارسی که در آن زبان خوانده ام، ضرب المثلی داریم: این یک آزمون زبان است، نه آزمون حقیقت. بیشترین کاربرد را در موقعیتهای گفتاری دارد.یادگیری زبان در 1000 ساعت
یک بار در یک کلاس گروهی کوچک بودم و معلم از هر دانش آموز می خواست در مورد میراث و خانواده بزرگ خود صحبت کند. وقتی نوبت یک زن رسید، او کلماتش را زیر و رو کرد و مضطرب به نظر می رسید. او شروع به توضیح داد که چگونه به فرزندی پذیرفته شد و از میراث او اطلاعی نداشت. او قطعاً نمیخواست این مکالمه را به هیچ زبانی انجام دهد. اما این یک آزمون زبان است، نه آزمون حقیقت. بنابراین او میتوانست بگوید: "مادربزرگ من اهل لهستان است" و هیچکس عاقلتر از آن نبود یا به او اهمیت نمیداد.
در اینجا یک مثال دیگر است. یک موضوع رایج در کلاس های زبان مبتدی، حرفه ها است. اگر کلمات وکیل، دکتر، راننده تاکسی و داروساز همان چیزی است که قبل از زندگی در یک کشور خارجی بیشتر به شما کمک می کند، از آنها استفاده کنید! مادرت الان پزشک است و خواهرت داروساز. هیچ کس اهمیت نمی دهد که حقیقت باشد. اگر کسی سؤالات تکمیلی مفصلی بپرسد، شما می گویید: "خب، واقعیت ندارد. من فقط دارم تمرین می کنم." شما در کلاس نیستید که جزئیات زندگی خود را به اشتراک بگذارید. شما برای تمرین صحبت کردن و یادگیری کلمات جدید آنجا هستید.
اگر حقیقت باعث ناراحتی شما می شود، به دنبال حقیقت نباشید - به خصوص در مراحل اولیه یادگیری زبان. این شما را پرت می کند و کل تجربه را وحشتناک می کند. بحث درباره احساسات ظریف را برای زمانی که در مراحل متوسط و پیشرفته یادگیری هستید ذخیره کنید. حتی در این صورت هم لازم نیست حقیقت را بگویید.تخمین مدت زمان یادگیری یک زبان
به یاد داشته باشید "این یک آزمون زبان است، نه یک تست حقیقت"
در یکی از مدارسی که در آن زبان خوانده ام، ضرب المثلی داریم: این یک آزمون زبان است، نه آزمون حقیقت. بیشترین کاربرد را در موقعیتهای گفتاری دارد.یادگیری زبان در 1000 ساعت
یک بار در یک کلاس گروهی کوچک بودم و معلم از هر دانش آموز می خواست در مورد میراث و خانواده بزرگ خود صحبت کند. وقتی نوبت یک زن رسید، او کلماتش را زیر و رو کرد و مضطرب به نظر می رسید. او شروع به توضیح داد که چگونه به فرزندی پذیرفته شد و از میراث او اطلاعی نداشت. او قطعاً نمیخواست این مکالمه را به هیچ زبانی انجام دهد. اما این یک آزمون زبان است، نه آزمون حقیقت. بنابراین او میتوانست بگوید: "مادربزرگ من اهل لهستان است" و هیچکس عاقلتر از آن نبود یا به او اهمیت نمیداد.
در اینجا یک مثال دیگر است. یک موضوع رایج در کلاس های زبان مبتدی، حرفه ها است. اگر کلمات وکیل، دکتر، راننده تاکسی و داروساز همان چیزی است که قبل از زندگی در یک کشور خارجی بیشتر به شما کمک می کند، از آنها استفاده کنید! مادرت الان پزشک است و خواهرت داروساز. هیچ کس اهمیت نمی دهد که حقیقت باشد. اگر کسی سؤالات تکمیلی مفصلی بپرسد، شما می گویید: "خب، واقعیت ندارد. من فقط دارم تمرین می کنم." شما در کلاس نیستید که جزئیات زندگی خود را به اشتراک بگذارید. شما برای تمرین صحبت کردن و یادگیری کلمات جدید آنجا هستید.
اگر حقیقت باعث ناراحتی شما می شود، به دنبال حقیقت نباشید - به خصوص در مراحل اولیه یادگیری زبان. این شما را پرت می کند و کل تجربه را وحشتناک می کند. بحث درباره احساسات ظریف را برای زمانی که در مراحل متوسط و پیشرفته یادگیری هستید ذخیره کنید. حتی در این صورت هم لازم نیست حقیقت را بگویید.تخمین مدت زمان یادگیری یک زبان